دسته‌بندی نشده

چگونه هوش هیجانی کودک خود را تقویت کنیم؟ قسمت دوم

هوش هیجانی چه اجزایی دارد؟

شناخت و درک هیجانات

اولین بخش از هوش هیجانی توجه به احساس و بیان احساس کودک است. باید به کودک بگویید که احساس خود را بیان کند. مثلا اگر کودک ناراحت است، بگوید من ناراحتم و احساس ناراحتی دارم و بتواند احساسش را بیان کند.

استفاده به جا و درست از هیجانات

کودکان باید بدانند هیجانات آنها طبیعی است اما باید از این هیجانات استفاده درست کنند. مثلا این کودکان در موقع بازی خوب می توانند احساسات خود را بروز دهند یا وقتی که غمگین می شوند می توانند به راحتی بگویند که چه چیزی باعث ناراحتی شان شده است..

درک کردن هیجان خود و دیگری باید پذیرفت که احساسات یک ناراحتی نیست بلکه بخشی از تکامل انسان است و در خدمت یک هدف قرار دارد. هریک از احساسات ما برای رسیدن به اهداف مشخص و به ایجاد انگیزه در رفتار ما کمک می کند

مثل غم و اندوه احساسی است که منحصر به فرد است و می تواند سرعت ما را کاهش دهد، هم در فکر و هم در فعالیت جسمی

این احساس به ما فرصت می دهد  به موردی که باعث ناراحتی ما شده است. توجه کنیم، و نگاه عمیق تری به موضوع داشته باشیم.

در مقابل غم و اندوه

عصبانیت می تواند سرعت ما را افزایش دهد و انرژی زیادی از ما خارج شود. خون زیادی به اندام های انتهایی فرستاده شود و ما را برای یک جنگ تمام عیار آماده کند.

خشم هم کمک می کند که در برابر تهدیدها و مصایب بسیج شویم. پس می بینید، احساسات ما قابل احترام هستند و باید به آنها آگاه شویم.

مدیریت و تنظیم هیجانات

اما نکته مهم در هوش هیجانی این است که یاد بگیریم که هیجانات خود را کنترل کنیم و و بتوانیم مدیریت خوبی داشته باشیم یعنی بتوانیم خود کنترلی داشته باشیم. و به کودکان خود یاد بدهیم که بتوانند در برابرر احساسات شان خود کنترل باشند

راههای تقویت هوش هیجانی کودکان چیست؟

۱_ از نگاه کودک به دنیا بنگرید. با کودک همدردی داشته باشید.

هر اتفاقی برای کودک پیش می آید از چشم او ببینید. یعنی اگر کودک زمین خورد و دستش درد گرفت، باهاش همدردی کنید

چند وقت پیش توی کوچه کودکی با اصرار دستش را از دست مادر بیرون آورد و شروع به دویدن کرد، کمی که جلوتر رفت. کودک زمین خورد و گریه کرد. مادر کودک عوض اینکه بچه را بلند کند. شروع به تکان دادن بچه با عصبانیت کرد و گفت:بهت گفتم ندو، چرا دویدی؟ و دستت را از دستم در آوردی!!

چه بهتر بود که حالا که نمی توان برای کودک کاری انجام داد، حداقل با او همدردی کرد. خود ما اگر بخوریم زمین و کسی بیاد ما را بزند یا تکانمون بدهد خوشحال می شویم کسی با ما این رفتار را کند حتی اگر حرفش را گوش نکرده باشیم؟

همه ما دوست داریم که وقتی مشکلی برای ما پیش می آید. یک پناهگاه امن داشته باشیم.یکی باشد که با ما احساس همدردی کند در مورد بچه ها هم این موضوع صدق می کند که با کودک همدردی شود.

همدردی یعنی چه؟

قبل از اینکه با معنی همدردی آشنا شویم، باید معنای همدلی را بدانیم چون معمولا این دو تا در کنار هم قرار می گیرند.

همدلی یعنی اینکه با کسی همدل شدن و درد کسی را لمس کردن و از اون مراقبت کردن

اما همدردی یعنی اینکه بتواند به جای فرد درد را حس کند، و درد او را درد و رنج خودش بداند و بخواهد درد او را تسکین دهید

فرق این دو در این است که همدردی می خواهد رنج او را کاهش دهد. اما در همدلی فقط شنونده است. پس همدردی خیلی عمیق تر از همدلی است.

همدردی کردن به معنای موافقت نیست، بلکه نشان می دهیم که از دید او به دنیا نگاه می کنیم و از چشم او مسئله اش را می بینید. مثل اینکه می دونم برات خیلی سخته که بازیت را قطع کنی، اما الان به کمکت نیاز دارم که این کاسه را از توی کابینت به من بدهی

خیلی بد شد که داره بارون می آد، نمی تونی دوچرخه سواری کنی

می دونم که دوست داری با اسباب بازی هایت بازی کنی اما یک ماشین هم به دوستت بده تا بازی کنه

۲_ اجازه ابراز احساسات به کودکان دهید.

این را در نظر داشته باشید، کودکان نمی توانند بین احساس و خودشان تفاوت قائل شوند. بی اهمیت و بی ارزش دانستن احساس کودکان، مثل عصبانیت یا ترس باعث نمی شود که دیگر این احساس را نداشته باشند.بلکه کودک را وادار می کند که احساسات خود را سرکوب کند. در صورتی که  احساسی که آزادانه ابراز شود، دیگر باعث ناراحتی و آزار او نمی شود. اما احساساتی که سرکوب شوند از بین نمی روند، بلکه انگار در دام افتاده باشند، همیشه دنبال راهی برای بیرون آمدن هستند. به همین دلیل است که می توانند ناگهان و ظاهرا بی دلیل و توفانی خود را نشان دهند. در این صورت است که با کودکی مواجه می شوید که خواهر یابرادر یا دوستان خود را می زند، کابوس می بیند یا تیک عصبی پیدا می کند.

به کودک آموزش دهید، که بعضی از رفتارها نادرست است و نبایداز او سربزند. اما هرچه احساس می کند قابل درک و بخشی از طبیعت انسانی اوست و اصلا از بیان احساس خود نباید شرم کنی.!

مثل این جمله:

می دونم که چقدر ناراحت هستی که اسباب بازی ات را خواهرت خراب کرد، کاملا درکت می کنم. ولی هرچقدر هم عصبانی باشی دلیل نمی شود که خواهرت را بزنی، بجاش سعی کن که احساست را بهش بگی و باهاش حرف بزنی.

یا

می دونم چقدر امروز روز سختی را گذراندی تعجب هم ندارد که می خواهی گریه کنی، همه آدما گاهی گریه می کنند. بیا بغل بابا و هر چقدر دوست داری گریه کن!

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.