دسته‌بندی نشده

دنیای فروشنده فقیر (۳)

بابا!! اجازه بده من حرف بزنم

به قول بابام، بزار کلام منعقد بشه بعد شما اظهار نظر کن!

داداش، تو اصلا نمی دونی؟ من دردم چیه؟ رنجم چیه؟ غصه ام چیه؟ چه مرگم هست؟ نیازم چیه؟  تند تند مدل معرفی می کنی

بابا، ببین! من چی میگم بعد حرف بزن.

نمی دونید از عصبانیت به قول اصفهانی ها خون، خونمو می خورد.

چی بگم، واله از این آدمیزاد دو پا، که هرچی بگی ازش بر میآد

آخه بزار جون دلم، براتون بگم، بزاز براتون تعریف کنم که قصه چیه؟

رفته بودیم مشاور املاکی برای خرید خونه فقط از من پرسید که چقدر پول داری؟

تا من بخوام توضیح بدم شروع کرد به حرف زدن

کمی که صحبت کرد من گفتم نمی خوام  سن ملک بالا باشه؟

باز چند تا ملک معرفی کرد.

بهش گفتم آقا بزارید بگم من کدوم منطقه می خوام ملک بخرم؟ مثلا دوست دارم این کوچه را یا همین محله را

تا خواستم طبقه را بگم شروع کرد باز حرف زدن و کلمات را بلغور کردن و پشت سر هم از این فایل به اون فایل میرفت و کلی مثال هم می آورد اما من خسته شده بودم چون دوست داشتم اوال شرایط خودم را بگم بعد مشاورم نمونه بگه

بابا تو اسمت روی کسب و کارت هست تو مشاور هستی یعنی طرف شور و مشورت آخه مشاوره بعد از شنیدن حرفهای طرف مقابل هست نه اینکه فقط نظر خودش را بگه

پس یکی دیگه از ویژگی ها فروشندگان فقیر این است که نقش خود را یاد ندارند درست ایفا کنند و  فروشنده موفق فروشندای هست که نقش مشاور بودن خودش را یادش نرود.

 

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.