فرزانه جعفری

چگونه هوش هیجانی کودک خود را تقویت کنیم؟ صدای داد و فریاد علی بلند شده بود و جیغ می کشید و می دوید  و هر چند لحظه برمی گشت و پشتش را نگاه می کرد و فریاد بلندتری می  کشید و در همان حین مامان مامان می گفت تا به مادرش برسد همه جمعی که در آن سالن بودند توجه شون جلب شده بود و بعضی ها دویدند سمت صدا  و تعدادی هم سرشان را به سمت کودکی که فریاد می کشید چرخاندند. مادر کودک، علی جان، علی جان گویان به سمت او دوید. علی که مادرش را دید جیغ های بلندتری کشید و خودش را در بغل مادرش رها…

فروغ نازنین، نوشتن شعر را از قالب نیمایی شروع کرد، و به همین دلیل است که بازی با کلمات خیلی خوب بلد است . وقتی شعرهای فروغ را می خوانی احساس می کنی او همیشه عاشق بوده است، هر زمانی به نوعی، انگار حتی در اوج زمان درماندگی هم به عشق نگاه دیگری داشته است. شعرهای فروغ نرم و لطیف است، مثل عاشقان، که هرچیزی برایشان معنی عشق می دهد. نگاه فروغ به زندگی نگاهی خاص و کم نظیر است. ما هر زمان که در مورد عشق می نویسیم حتما در مورد فصل هجران و جدایی هم صحبت به میان می آید حالا در فضای شعر فروغ که به گونه…

امروز داشتم به اشعار و نوشته های فروغ نگاه می کردم، متوجه شدم دو تا تحول اساسی در زندگی فروغ بعد از جدای اش اتفاق افتاده است. یکی سفرهای خارجی ایشان به اروپا بود که توانست در این زمانها با توجه به مشکلات اقتصادی که داشت انجام دهد. و در همین سفرها توانست زبان فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی را یاد بگیرد و کلی اپرا دید و به سالنهای تئاتر را رفت. با وجود همه مشکلات سعی کرد که از این تایم به خوبی استفاده کند و چیزهای جدید را یاد بگیرد. و دوم هم آشنایی فروغ با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلم ساز ( پدر بزرگ مانی حقیقی بازیگر)…

خیلی دوست داشتم ببینم که فروغ عزیز در مورد مسائل مختلف چه دیدگاه و دنیایی دارد؟ به شعر در برابر خدا برخوردم و خیلی خوشم اومد آخر می دانید که فروغ اینقدر متفاوت بود و کارهای مختلف انجام میداد، که من مانده ام این زن چقدر توان داشته است؟ احتمال نزدیک به یقین ایشون یک فرد چند پتانسیلی بوده است که می توانسته در چند زمینه مختلف کار کنه و در این عمر کوتاه چه کارهایی انجام داده است. احساس می کنم که مدام در حال تلاش، کوشش، جد و جهد بوده است انگار می دانسته که مهلت کمی دارد، پس تلاش مضاعفی داشته است. البته کلا خانواده فرخ زاد…

 فروغ فرخزاد شعری دارد که در جواب شعر زیبایی حمید مصدق به نام سیب سروده شده است این شعر از سروده های  زیبا حمید مصدق شاعر، نویسنده و حقوقدان کشورماست / درفش کاویانی، در رهگذر باد ، از جدایی ها و همچینن سالهای صبوری مجموعه شعرهای است که حمید مصدق سروده است . اما به نظر من البته نظر من کارشناسی نیست اما نظرم دلی است، شعر سیب اش خیلی ساده و روان سروده شده است. من اهل حفظ کردن شعر نیستم اما این شعر را خیلی از مواقع در جمع های خانوادگی خوانده ایم و گوشه های از آن در ذهنم باقی مانده است .حالا فروغ عزیز هم در…

اینطور که شنیده ام فروغ با توجه به روحیه ای که پدرش داشته است، و جامعه مردسالاری آن زمان هرچند هم که هنوز در گوشه گوشه کشورمان آثار روحیه مردسالارانه هنوز هم حاکم است، اما خوب از شدت آن به خوبی کاسته شده است. اما در زمانی که فروغ زندگی می کرده است خوب شرایط سخت و طاقت فرسا بوده است و همین باعث شده است، فروغ به شدت تحت تاثیر قرار گیرد و این فشار و رنج را در آثارش ما شاهد باشیم. چون در زندگی خصوصی با اینکه از همسرش پانزده سال کوچکتر بوده و ازدواجش هم حتی با تمام مخالفت ها با عشق وعلاقه شروع شده است.…

براتون گفتم که من از نوجوانی چقدر فروغ را دوست داشتم. چقدر هم مادرم نصیحت می کرد آدم نباید شبیه دیگران باشد، باید مثل مادر و خواهرش باشد. اما من از آدمایی که متفاوت بودند، خیلی خوشم می آمد. خودم هرگز جسور نبودم و جسارت خیلی بزرگی نمی کردم. اما آدمایی که متفاوت بودند و متفاوت فکر می کردم را دوست داشتم. فکر می کنم دوران نوجوانی و جوانی مدل فکری آدمها خیلی خاص و منحصر به فرد است. اصلا نگاهش به شعر و لطافت شعر با دیگر مراحل زندگی فرق می کند منم با شعر های فروغ حس و حالم فرق می کرد. دوستش داشتم از نظر من فروغ…

امروز داشتم سخنرانی ماکسیم گورکی را در حدود ۱۰۵ سال پیش می خواندم و به خودم گفتم واقعا چی گفته این مرد در روزگاری که در روسیه خفقان بیداد می کرد. واقعا همه جملاتش را باید با طلا نوشت در حال حاضر این کلمات را می توان با تمام وجود حس کرد و از عمق جان شنید. ماکسیم گورکی می گوید که دزدان سه گروه هستند. یک گروه که دزدان عادی و معمولی هستند که دزدی های کوچک و بزرگ انجام می دهند.مثل پول و طلا و چیزهای کوچک و بزرگ که یا می خواهند شکم خود یا خانواده خود را می خواهند سیر کنند یا اینکه طمع دارند به…

دیروز دختر همسایه توی کوچه که به من میگوید خاله،(کلا این جا همه بچه ها من را خاله صدا می زنند) جمله ای گفت که من را تکون داد. می دونی از من چه سوالی کرد؟ پرسید: خاله جون ، دوست داری چه جوری بمیری؟ یک لحظه جا خوردم، نگین یعنی چی؟؟؟؟؟ خوب خاله، مگه نمیگی مدام از خودتون سوال بپرسید و دنبال دلیل هر چیزی باشید. خوب من هم سوال پرسیدم بهش گفتم سوال به پرس اما چرا از مرگ گفت: خاله جون آخه اومد توی ذهنم گفتم بپرسم!! به خودم گفتم بیا حالا جواب بده از جواب ترسیدی؟ بعد میگی من از مرگ نمی ترسم به خودم گفتم…

  داستان فیلم مربوط به یک آپارتمان است در یک منطقه خوب تهران اما منطقه ای که هنوز رشد نکرده است و دوره تا دور ساختمان تا چشم کار می کند بیابان است و تازه در حال ساخت و ساز و خیابان بندی و جدول کشی هستند. مالکان اصلی ساختمان فوت کردند و ورثه آنها هم از شواهد بر می آید که در تصادف قطاری که در آلمان انجام شده به رحمت خدا رفتند. این آپارتمان در حال حاضر مجهول الورثه است. اما ساختمان یک وکیل داشت به نام عباس آقا که کارهای قانونی ساختمان را انجام می داد و آپارتمان را اجاره داده بود. البته این ساختمان قرار بوده…